فرض کن حضرت مهدی (عج) به تو مهمان گردد...ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟خانه ات لایق او هست که مهمان
گردد؟لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت...داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟ با
چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران؟ می توان گفت تو را شیعه ی ...
.
####################
در عجبم ،... که در هیاهوی این عمر فانی ،.... همچون وزغ ابی ، ..
منتظر در آبگیر ،... که در کمین حشرات است ،.... در پی فرصتهاایم ، ....
مادیات ،... ما را از راه بدر کرده ،..... معنویت گم شده ،...
پایان این ره به ناکجا آباد است ،.... تو خودت مقصد شو ،....
کهکشانها در درونت در گردشند ،.... و تو از آنها غافلی ،....
بدنبال چه میگردی ؟ ،.... به خود ای،...
خدا را در ژرفای درونت لمس کن ،... عشق را نفس خواهی کشید.
لحظه هایت سر شار از بوی خدا ...
###########################################
وقتی پیامبر اکرم(ص) به معراج رفتند از خداوند متعال سوال کردند:پروردگارا!!! اولین عبادت چیست؟
خدا خطاب فرمود:اولین عبادت سکوت و روزه گرفتن است.
آنگاه پیامبر عرض کرد:خداوندا!بهره روزه و میراث آن چیست؟
خداوند خطاب فرمود:بهره روزه حکمت است و بهره حکت معرف،و نتیجه ی معرفت یقین است. پس هرگاه بنده یقین پیدا کرد،باکش نیست که خوب زندگی کند یا بد!!!
و هرگاه بده در حالت مرگ و مردن باشد بر فراز سرش فرشتگانی می ایستند،بدست هر فرشته ای جامی از آب کوثر است.
اهمیت روزه تا این حد بالاست که خداوند متعال آن را اولین عبادت بیان فرموده اند. منظور از سکوت هم این نیست که انسان کلا سکوت کند،سکوت به معنی این است
که انسان لغویات و سخن بیهوده نگوید وگرنه سخنان حکت آمیز و پندآموز باید همیشه گفته شود تا موجبات هدایت انسان های راه گم کرده شود.
**********************************
نگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نامحرمی بدان نظارگر است.آنگاه که مشق سکوتم را خواستم بر دیواره های تاریک شب بنویسم طوفانی آمد و آرامش مرا به یغما برد و آنگاه که درد بی کسی هایم را به رودخانه زلال صاف سپردم او با بی اعتنایی از کنار من گذشت
و آنگاه که فریادم را بر سر کو ها کشیدم تا بلکه آرام گیرم او نیز فریادم را پس داد و مرا قبول نکرد حالا با توام با تویی که حرف و دلم و درد تنهایی هامو صدای فریادم را که از سوز و زخم دل است را از پشت دیوارها و فاصله ها می شنوی تو چی تو هم می خواهی مرا تو این دنیای وانفسا تنها گذاری و مرا به حال خود رها کنی
خدای من من تنهام ، یارایی را برای یاری دهنده ام نیست دستم را بگیر که احساس می کنم هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم بیشتر در آن غرق می شوم و در آن فرو می روم یا پر پروازم ده یا...
گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم