شهادت به روز... |
دخترا سیب گلابن
تقدیم به تمام بانوانی که قدر گوهر وجودی خودشون رو میدونن و خودشون رو ارزون به نگاه هرز دیگران نمی فروشند...
و تو ای خواهرم ساده نگذر از کنار پوتین های بی پا که پاهایشان بدن ها را بردند تا تو آسوده قدم برداری
پ,ن: دارم حس میکنم تو جامعه امر به معروف خیلی کم شده. دارم حس میکنم تو خانواده ها توجه به نوع پوشش بچه ها خیلی کم شده. دارم حس میکنم تو بوتیک ها و لباس فروشی ها، یک لباس مناسب برا دختر خانم ها و آقا پسرای ایرانی نیست. خدایا برسان گم کرده ای که سال ها فانوس به دست به دنبالش می گردیم... اوضاع داره خراب میشه ؟؟؟یادرست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
متأسفانه نعیما طاهری نتیجه امام و فرزند نعیمه اشراقی نوه امام برای دریافت جایزه با لباس زشت و زننده ای شرکت می کند که با اصول اسلامی منافاد بسیاری دارد و نکته جالب اینکه نعیمه اشراقی در صفحه فیس بوک خود عکس فرزندش را سانسور می کند و قسمت های زننده اندام فرزندش را می پوشاند و بعداز لو رفتن عکس اصلی به ناچار عکس دستکاری شده را حذف می کند. اما چند جمله درد و دل با این بانوی ایرانی و نوه امام نعیمه اشراقی. خانم اشراقی امام را که یادت هست؟ پیرمرد فارق از پست و مقام های دنیوی که همش به فکر این بود که نکند برای مردم فلان شهر پنج بار دستش را به نشانه سلام تکان بدهد و برای مردم فلان شهر شش بار. او می توانست درخواست خانه ای مجلل در بهترین نقطه تهران داشته باشد که در آنی برایش مهیا کنند اما این ها چیزی نبود که سال ها تحقیقات و مطالعاتش از اسلام اندوخته و یاد گرفته باشد. مردم هم جذب رفتار و کردارش شده بودند، مردی که حرف و عملش یکی بود. غیرتی که پیرمرد از اسلام آموخته بود خرج اسلام می کرد و اگر کسی حرفی خلاف اسلام می زد رگ غیرتش متورم می شد. حتم دارم اگر پیرمرد امروز در بین ما بود همان رگ غیرتش اجازه نمیداد تا نوه اش در فیس بوک با تصاویر بریانتین زده آلبوم تصاویر خانوادگی اش را برای دیگران ورق بزند. حتماً امام به نتیجه اش افتخار می کرد، دختری که اغلب جلسات هفتگی تفسیر قرآن را ترک نمیکند اما رگ غیرتش باز هم متورم می شد وقتی که همان دختر شرافت و نجابت زن ایرانی را زیر پا می گذارد و بخاطر یک جایزه دنایی، آخرت خود را با چنین پوششی که حاصل تزریق فرهنگ غربیست می فروشد. راستی نعیما خانم آیا در قرآنی که جلسات هفتگی تفسیر آن را از دست نمی دهید حجاب اینگونه تفسیر شده است؟ عجب روزگار غریبیست، این روزها ما افسران جنگ نرم بدون این که پیر خمین را دیده باشیم و از وجود این مرد آسمانی بهره ای برده باشیم وظیفه ترویج فرهنگ اسلامی که امام یادمان داد را بر دوش گرفته ایم اما امروز نوه ایشان هنوز نتوانسته پی به اندیشه های امام ببرد و برخلاف عقاید امام قدم بر می دارد.
خانم مرضیه حدیدچی (خواهر دباغ) نقل میکند: «در مورد حجاب هم وقتی از فرانسه آمدم، هنوز با مانتو و شلوار و مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند: اگر چادر ندارید، بگویم احمد برایتان بخرد. عرض کردم: نه، حاج آقا! چون به کوه میرفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم و گاهی هم باید سهپایه تیربار را روی دوش میگرفتم، چادر سرکردن برایم دشوار بود. فرمودند: چادر برای زن بهتر است. من از آن روز چادر سر کردم». /////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// اینجارو!!!!!!!!!!!! فرانسه: جمعه 28 تیر 1392 در تظاهرات جمعه شب طرفداران حجاب در برابر یکی از کلانتریهای شهرتراپ Trappes درحومه پاریس یک پسر جوان بر اثر اصابت گلوله پلاستیکی زخمی و در بیمارستان بستری شد. یکی از مسئولان مسلمانان فرانسه که نامش فاش نشده است گفت این تظاهرات در پی بازداشت روز پنجشنبه مردی برگزار شد که با بازرسی همسر برقع پوش خود از سوی پلیس مخالفت کرده بود. یک منبع پلیس هم این روایت را تایید کرد و گفت این مرد به علت درگیری با پلیس بازداشت شده و قرار است محاکمه شود. به گفته شاهدان در این تظاهرات 200 تا 400 نفر شرکت داشتند . ده خودروی ضد شورش پلیس از ساختمان کلانتری حفاظت میکردند و یک بالگرد هم بر فراز این شهر پرواز میکرد . تعداد زیادی پلیس در شهر مستقر شده بودند و یک ایستگاه اتوبوس غارت شد.
ایران : روز شنبه 22 تیر 1392 گزارش خانمی که به یک خانم بد حجاب تذکر داده بود خانم لطفا حجابتونو رعایت کنید : هنوز به آخر جمله نرسیده بودم که زن برگشت و در کمال ناباوری گلویم را گرفت و چند بار به صورتم چنگ زد. و همینطور که به سر و صورتم میزد و گلویم را فشار میداد شروع به فحاشی کرد که تو به چه حقی به من گفتی حجابتو...آدمت میکنم،در حین گفتن این صحبت باز به سمتم پرید و اینبار از پشت سر چادر و روسری من رو گرفت و کشید و سعی داشت چادرو از سرم برداره... همینطور که چادرم دستش بود و میکشید، فریاد میزد: تویی که باید حجابتو برداری... خودم چادر از سرت بر میدارم...خودم روسریتو برمیدارم.. شماها باید ازاینجا برید....شماها همه چیزو خراب کردید...شما چند نفر بیشتر نیستید..."ما" نمیذاریم "شماها" اینجا زندگی کنید.خودم چادر از سرت میکشم... همه توانمو گذاشتم که چادر از سرم برداشته نشه و بحمدلله موفق به کشف حجاب کامل نشد وبا فریادهایم بالاخره آقایی اومد و منو از دستش نجات داد. در این فاصله حدود بیست سی نفری هم جمع شده بودن و تماشا میکردند یا چیزی میگفتن اما خبری از نیروی انتظامی که محل استقرارش دقیقا آن سمت خیابان بود نشد که نشد . پ,ن از زبان همان خانم با شرف ایرانی: بعد از برگشتن به خانه، همراه اعضای خانواده دوباره برگشتم و به همان کلانتری مراجعه کردم که گویا با شرایط موجود، کمکی از آنها نیز ساخته نبود و باید کم کم باور کنیم که جای منکر و معروف عوض شده و حکمی به نام امر به معروف و نهی از منکر را باید فراموش شده بدانیم. باید کم کم باور کنیم که اگر بخواهی محجبه باشی و حکم خدا را رعایت کنی، باید قید امنیت و حداقل حقوق شهروندی ات را بزنی، نه قانون و نه مجری از تو حمایت نخواهد کرد... در همین تهران خودمان، پایتخت ایران اسلامی، شهر اخلاق ..."
نمیدانم چه می خواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد گوهر وجودت را به لایک های بی ارزش نفــــــــروش
[ یادداشت ثابت - شنبه 93/2/28 ] [ 12:42 عصر ] [ شهادت ب روز ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |