وقتی تو جبهه هدایای مردمی را باز می کردیم در نالون رو بازکردم ددم که واقعا ک قوط خاله کمپوته که داخلش ک نامه است، نوشته بود:
برادر رزمنده سلام، من ک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که براکمک به رزمندگان جبهه ها حق علیه باطل نفریک کمپوت هدیه بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم. قیمت هر کدام از کمپوت ها رو پرسیدم، اما قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت سیبی که قیمتش 25 تومان بود و از همه ارزان تر بود را نمی توانستم بخرم. آخر پول ما به اندازه سیرکردن شکم خانواده هم نیست. در راه برگشت کنارخیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم برداشتم و چند بار با دقت ان را شستم تا تمیزتمیزشد. حالایک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هروقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تامن هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمکی کنم.
بچه هاتو سنگربرای خوردن آب توی این قوطی نوبت میگرفتند، آب خوردنی که همراهش ریختن چند قطره اشک بود...
"شهید حسین خرازی"