شهادت به روز... |
هنوز از در حرم بیرون نیامده بود که چادرش را برداشت؛ روسری اش را شل تر کرد و آهی کشید و گفت: داشتم خفه می شدم. همینطور که بهش نگاه می کردم،چشمم به کیفش افتاد که شاید 2-3 کیلویی بود خواستم بگویم، ای چادر! چقدر غریبی؛ که صدای تق تق کفش هایش توجه مرا به خودش جلب کرد، کفش هایی با پاشنه های آنچنانی که حتی راه رفتن را به سختی انجام می داد و گفتم: ای چادر! چقدر غریبی . چقدر غریبی که حاضرند کیف پر از وسایل تباهی شان را ساعت ها بر دوش بکشند،اما وزن کم تو را تحمل نکنند. ای چادر! چقدر غریبی؛ اگر با کفش های پاشنه بلندشان و …..صد بار زمین بخورند با خنده بلند می شوند اما کافیست یک بار با تو برایشان اتفاقی بیفتد، چقدر سریع کنارت می زنند و برای کنار زدنت فلسفه می بافند و آیه توجیه می کنند. حجاب، سکوی پرواز زن به سمت آسمان است نمی دانم چرا برخی به زمین عادت کرده اند؟
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 94/3/13 ] [ 10:32 صبح ] [ شهادت ب روز ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |